تو رنجه بودی ز دیدن من ولی سفر را بهانه کردی
مرا در این غم ز پا فکندی اسیر آه شبانه کردی
به روزگاران چو عندلیبی بیاد رویت ترانه خواندم
به وقت رفتن به تیر غم ها گلوی ما را نشانه کرد
اگر زدستم به جان رسیدی اگر محبت زمن ندیدی
مرا ببخشا خطا ز من بود تو ای پری رو خطا نکردی
نشانه از ما دگر نجویی بهانه بس کن چرا نگویی
که رنجه بودی ز دیدن من ولی
سفر را بهانه کردی؟