تو اون ابر بلندی که دستات شفای شوره زاره
تو اون ساحل دوری که هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی که هر گل بهارو از تو داره
اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنتر این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده .ام